اگر ثابت شد كه كمال انسان در عبوديت است و او فقط عبد خداست و لا غير، پس غير
خدا هر كه و هر چه هست، مولاى حقيقى يا ولى حقيقى چيزى يا كسى نيست تا بگوييم
خدا اولا و بالاصاله ولى و مولاست و غير خدا مثلا انبيا و اوليا ثانيا و بالتبع ولى و
مولايند. وقتى ولايت انبيا و اوليا و ائمه روشن شد كه حقيقى نيست، ولايت فقيه هم
روشن مىشود و بسيارى از شبههها و اشكالها رخت بر مىبندد.
عمده اين است كه روشن شود آيا انسان چند ولى و مولاى حقيقى در طول هم دارد؟
نظير اين كه پدر و جد، هر دو ولى طفل محجورند منتها هر كه اول اعمال ولايت كرد جا
براى ولايت ديگرى نيست، آيا ولايت بر جامعه انسانى هم از اين قبيل است؟ يا نه ولايت
بر انسان ولايت طولى است؛ بدين معنا كه بعضى ولى قريبند، برخى اقرب، بعضى ولى
بعيدند بعضى ولى ابعد؟ يا برخى ولى بالاستقلال و بالاصالهاند و بعضى ولى بالتبع؟ آيا
اين هم از اين قبيل است يا هيچ كدام از اين ها نيست؟ مقتضاى برهان عقلى اين بود و آيات قرآنى هم آن را تاءييد كرد كه كمال انسان در اين
است كه كسى را اطاعت كند كه بر حقيقت انسان و جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان
آگاه است (روشن است كه منطور از جهان فقط عالم طبيعت نيست، گذشته و آينده انسان
نظير برزخ و قيامت و بهشت و جهنم هم مطرح است) و او كسى نيست جز خدا، پس قهرا
عبادت و ولايت منحصر به الله خواهد شد؛ يعنى تنها ولى بر انسان خداست، نه اين كه انسان چند ولى دارد بعضى بالاصاله ولىاند و برخى بالتبع، بعضى ولى قريبند و دستهاى ولى
بعيد، بلكه انسان يك ولى حقيقى دارد و آن خداست. در سنت و سيرت انبيا(ع) ظريفترين ادب آنها، ادب توحيدى است، همه كارهاى
آنان بر اساس اين آيت قرآنى است كه «ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب
العالمين»[10]. اين آيه گر چه خطاب به پيغمبر اسلام است ولى اختصاصى به آن حضرت
ندارد. منتها مرحله كمالش براى آن حضرت است و گرنه تمام انبيا و معصومين، حيات و
مماتشان لله است.